از زن کمتر: پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن. فردوسی. مرد تمام آنکه نگفت و بکرد و آنکه بگوید بکند نیمه مرد آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد. شمس تبریزی
از زن کمتر: پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن. فردوسی. مرد تمام آنکه نگفت و بکرد و آنکه بگوید بکند نیمه مرد آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد. شمس تبریزی
کرشمه نما و شوخ چشم. (ناظم الاطباء). آنکه غمزه زند. غمزه زننده. غمزه کننده. رجوع به غمزه شود: زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته. خاقانی. شب مهتاب چون شب تاری قصد خورشید غمزه زن کردی. خاقانی. پیش که غمزه زن شود چشم ستارۀ سحر بر صدف فلک رسان خندۀ جام گوهری. خاقانی
کرشمه نما و شوخ چشم. (ناظم الاطباء). آنکه غمزه زند. غمزه زننده. غمزه کننده. رجوع به غمزه شود: زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته. خاقانی. شب مهتاب چون شب تاری قصد خورشید غمزه زن کردی. خاقانی. پیش که غمزه زن شود چشم ستارۀ سحر بر صدف فلک رسان خندۀ جام گوهری. خاقانی
زخمه زننده. نوازندۀ سازهایی از قبیل رباب و بربط. ساز زن. رجوع به زخمه زدن شود: زخمه بر ابریشم عطار زن ار بصد زاری نوایی میزنی. عطار. ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی زاری از ما نی، تو زاری میکنی. مولوی (مثنوی)
زخمه زننده. نوازندۀ سازهایی از قبیل رباب و بربط. ساز زن. رجوع به زخمه زدن شود: زخمه بر ابریشم عطار زن ار بصد زاری نوایی میزنی. عطار. ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی زاری از ما نی، تو زاری میکنی. مولوی (مثنوی)
ساززن. موسیقی دان. آهنگ نواز. نغمه زن. آنکه سرود ونغمه در دستگاه موسیقی ساز کند و بوسیلۀ یکی از آلات موسیقی بنوازد یا بخواند. کسی که خواندن یا زدن نغمه و سرود را در دستگاههای موسیقی داند: بدان چامۀ زن گفت کای ماهروی بپرداز دل چامۀ شاه گوی. فردوسی
ساززن. موسیقی دان. آهنگ نواز. نغمه زن. آنکه سرود ونغمه در دستگاه موسیقی ساز کند و بوسیلۀ یکی از آلات موسیقی بنوازد یا بخواند. کسی که خواندن یا زدن نغمه و سرود را در دستگاههای موسیقی داند: بدان چامۀ زن گفت کای ماهروی بپرداز دل چامۀ شاه گوی. فردوسی