جدول جو
جدول جو

معنی نغمه زن - جستجوی لغت در جدول جو

نغمه زن
نغمه زننده،، نغمه ساز، نغمه پرداز
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
فرهنگ فارسی عمید
نغمه زن
(فُ زَ دَ / دِ)
نغمه پرداز. (ناظم الاطباء). خنیاگر. رجوع به نغمه پرداز شود:
نغمه زنش زهرۀ پرده شناس
نغمه زنی کرده به چندین سپاس.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نغمه زن
نغمه پرداز
تصویری از نغمه زن
تصویر نغمه زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز، آوازخوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده، کسی که نغمه و سرودی را با ساز بزند یا بخواند، برای مثال بدان چامهزن گفت کای ماه روی / بپرداز دل، چامۀ شاه گوی (فردوسی - ۶/۴۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
غمزه زننده،، غمزه کننده، ویژگی کسی که از روی ناز و کرشمه مژه بر هم می زند
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ / مِ زَ)
عمل نغمه زن. رجوع به نغمه زن شود
لغت نامه دهخدا
(مَدَ)
نغمه زدن در آواز، ترجیع صوت. بگردانیدن آواز. (یادداشت مؤلف از زمخشری). غلت دادن آواز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ عی یَ پَرْ وَ)
رامح. (منتهی الارب). مطعان. (السامی). نیزه افکن. نیزه ور. نیزه گذار:
هزار از یل نیزه زن زابلی
گزین کرد با خنجر کابلی.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
نغمه سرا: نخلبندان حدایق اخبارو نغمه سنجان بساتین اسحار. (حبیب السیر ج 3 ص 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از زن کمتر:
پرستنده را گفت کای نیم زن
نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن.
فردوسی.
مرد تمام آنکه نگفت و بکرد
و آنکه بگوید بکند نیمه مرد
آنکه نه گوید نه کند زن بود
نیم زن است آنکه بگفت و نکرد.
شمس تبریزی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ زَ)
چشم زن. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ / مِ گَ)
نغمه سرا. نغمه پرداز. نغمه طراز. سراینده:
بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفر
گوش بر نوحۀ زاغان به حضر بگشائید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ دَ)
در تداول عام، آهسته و به فاصله زاری کردن. (یادداشت مؤلف). رجوع به نغنغ و نق زدن شود
لغت نامه دهخدا
(رُ صَ فَ)
نوبت زن. نقاره چی:
نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیر
نیزه برت تهمتن غاشیه کش گستهم.
خاقانی.
مردان علوی هفت تن درگاه او را نوبه زن
خصمان سفلی چار تن پیشش پرستار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غَ کَ دَ)
خشت نیمه به قالب کردن برای تهیۀ نیمۀ آجر
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
کرشمه نما و شوخ چشم. (ناظم الاطباء). آنکه غمزه زند. غمزه زننده. غمزه کننده. رجوع به غمزه شود:
زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن
طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته.
خاقانی.
شب مهتاب چون شب تاری
قصد خورشید غمزه زن کردی.
خاقانی.
پیش که غمزه زن شود چشم ستارۀ سحر
بر صدف فلک رسان خندۀ جام گوهری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
زخمه زننده. نوازندۀ سازهایی از قبیل رباب و بربط. ساز زن. رجوع به زخمه زدن شود:
زخمه بر ابریشم عطار زن
ار بصد زاری نوایی میزنی.
عطار.
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نی، تو زاری میکنی.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ساززن. موسیقی دان. آهنگ نواز. نغمه زن. آنکه سرود ونغمه در دستگاه موسیقی ساز کند و بوسیلۀ یکی از آلات موسیقی بنوازد یا بخواند. کسی که خواندن یا زدن نغمه و سرود را در دستگاههای موسیقی داند:
بدان چامۀ زن گفت کای ماهروی
بپرداز دل چامۀ شاه گوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نغمه کش
تصویر نغمه کش
نغمه پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه زن
تصویر نیزه زن
آنکه با نیزه جنگ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغه زدن
تصویر نغه زدن
نغ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعره زن
تصویر نعره زن
فریاد زن آنکه ببانگ بلند فریاد زند، جمع نعره زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمزه زن
تصویر غمزه زن
آنکه غمزه زند کسی که به چشم و ابرو اشاره کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامه زن
تصویر خامه زن
نقاش صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغمه زنی
تصویر نغمه زنی
نغمه پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامه زن
تصویر خامه زن
((~. زَ))
نقاش، صورتگر
فرهنگ فارسی معین
نمدباف
فرهنگ گویش مازندرانی